تقدیم به ...

 

گرگها این روزها دیگر شکار نمیروند،

بلکه دل به نی چوپان سپرده اند و گریه میکنند

با گرگها گشتیم، با ببرها خوردیم، با شیرها نعره کشیدیم

و شب با کفتارها دربیابان خوابیدیم؛

ولی افسوس که عاقبت، خود، شکار خرگوشها شدیم !

 

 

نگویید خوب است‌ با همه فرق می‌کند،

باور کنید فرق نمی‌کند

در بهترین حالتش بازیگر خوبیست

در روزگار بدی زندگی می‌کنیم

انتظار ماندن از آدمهای این روزگار

مثل انتظار اهلی شدن گرگ است !

 

 

شیرها ادعا میکنند سلطان جنگلند!

ببر را قوی ترین حیوان دنیا میدانند!

اما خنده ام میگیرد وقتی میبینم

به دستور یک انســـان در سیرک بالا و پایین میپرند!

ولی گرگ رام نمیشد!

برای کسی عوض نمیشود و …

همه میدانند بازی کردن با گرگ حکمش مرگ است

چهار شنبه 14 شهريور 1397 10:42 |- Mohammad -|

در زندگی هر کس باید یک نفر باشد؛
مرد و زن بودنش مهم نیست،
فقط باید یک نفر باشد …
یک آدم،
یک دوست،
یک همدم،
یک رفیق،
یک نفر که جویای حالت باشد،
نگرانت باشد،
تو را بهتر از خودت بشناسد،
یک نفر که شماره اش را بگیری
و بگویی حالم بد است …
شنیدن همین یک جمله کافیست تا
کار و زندگی اش را تعطیل کند و خودش را به تو برساند …
آخر خوشبختی است یک نفر در زندگیت باشد،
که تنها نباشی …
سلامتیه کسایی که تنهایی رو از ما می گیرن …

پنج شنبه 26 مرداد 1396 16:32 |- Mohammad -|

باید به فکر تنهایی خودم باشم
دست خودم را می‌گیرم
و از خانه بیرون می‌زنیم !
در پارک،
به جز درخت ،
هیچ‌کس نیست
روی تمام نیمکت‌های خالی می‌نشینیم تا پارک،
از تنهایی رنج نبرد !
دلم گرفته ،
یاد تنهایی اتاق خودمان می‌افتم
و از خودم خواهش می‌کنم،
به خانه باز گردد . . .

پنج شنبه 26 مرداد 1396 16:17 |- Mohammad -|

از انچه فک میکردم سخت تر است

چقدر تلخ و سنگینه این روزام

تو یه اتاق،تنها،بی همه چیز

چرا من؟مگر من چه کردم؟

انقد بد میگذره که هیچ علاقه ای به فردا ندارم

سردرگمم،که چه کنم؟ چه خواهد شد؟

کاش بگذره و روزای خوب بیاد

کاش تموم شه حالم خووب شه

کاش ادما مهربون شن بیان پیشم

کاش انقدر تنها نبودم، ای کاش

 

چهار شنبه 24 شهريور 1395 1:23 |- Mohammad -|

دلتنگی لجباز ترین حس دنیاست …
هر چه برایش توضیح دهی,
بیشتر پاهایش را به فرش دلت میکوبد …
گریه میکند
بهانه میگیرد
نق میزند
خسته میشود
و خوابش میبرد
امان از لحظه ای که بیدار شود
داغ دلش تازه تر میشود
بیچاره دلم !

دلم بهانه ی تو را دارد
تو می دانی بهانه چیست؟
بهانه همان است که شب ها
خواب از چشم من می دزدد
بهانه همان است که روزها
میان انبوهی از آدم ها
چشانم را پی تو می گرداند
بهانه همان صبری است
که به لبانم سکوت می دهد
تا گلایه ای نکنم از نبودنت
عباس معروفی

 

 

پنج شنبه 4 شهريور 1395 21:47 |- Mohammad -|

می دانی..؟
آدم های ِ ساده..
ساده هم عاشق می شوند..
ساده صبوری می کنند..
ساده عشق می وَرزَند..
ساده می مانند..
اما سَخت دِل می کنند..
آن وقت که دل ِ می کنند..
جان می دَهند..
سخت میشکنند..
سخت فراموش میکنند..
آدم های ِ ساده…..

یک شنبه 18 آبان 1393 16:2 |- Mohammad -|

به سلامتی دختر و پسری که …

سلامتی پسری که یه روز عاشق شد. . .

سلامتی دختری که یه روزعاشق شد. . .

سلامتی پسری که اندازه یه نگاه هم به عشقش خیانت نکرد. . .

 

سلامتی دختری که هیچی کم نذاشت. . .

سلامتی عشق پاکشون. . .

سلامتی اون همه خاطره ها و شیطنت هاو دیووونه بازی های زیر بارون

قرار گذاشتن ها خیس شدن ها از سرما به خود لرزیدن ها. . .

سلامتی دوستی که زیراب پسرو به دروغ زد. . .

سلامتی دختری که حرف دوست مثل خواهرش رو باور کرد. . .

سلامتی دختری که بی خبر خطش خاموش شد. . .

سلامتی اون قسم ها اون دوست دارمهایی که هیچوقت تحویل داده نشد. . .

سلامتی پسری که هر چی قسم خورد خواهش کرد اثری نداشت. . .

سلامتی دختری که با چشم خیس به پسر گفت ازت بدم میاد. . .

سلامتی پسری که رفت خدمت تا زود برگرده و دلشو بدست بیاره بره خواستگاری. . .

سلامتی ۲۱ ماه پست دادن ها و لحظه شماری ها دور بودن ها. . .

سلامتی روزی که پسر دعوت شدبه جشن عقد عشقش. . .

سلامتی اون شب. . .

سلامتی اون دوستایی که بخاطر حال پسر بغض داشتن

اما پسر خندیدتا جشن خراب نشه. . .

سلامتی اون خنده ی زوری. . .

سلامتی عروسی که ماه شده بود. . .

سلامتی عاقدی که اومد. . .

سلامتی شناسنامه ها. . .

سلامتی بغض پسر. . .    سلامتی بار اول. . .

سلامتی بغض پسر. . .    سلامتی بار دوم. . .

سلامتی بغض پسر. . .   سلامتی بارآخر. . .

سلامتی پلاک زنجیری که پسر واسه زیر لفظی روز عقدش گرفت تو جیبش موند. . .

سلامتی زیر لفظی که یکی دیگه داد. . .

سلامتی پسری که هنوز امید داشت که به عشقش میرسه. . .

سلامتی اجازه بزرگترها. . .

سلامتی بله. . .

سلامتی بغض پسر. . .سلامتی چشم خیس دوستان. . .

سلامتی اون حلقه  که جایگزین حلقه پسر شد. . .

سلامتی ماشین عروس. . .

سلامتی سستی زانو. . .سلامتی سیاهی چشم. . .

سلامتی اون شب. . .

سلامتی پاکت سیگار و نخهایی که با نخ قبلی روشن شد. . .

سلامتی فرداش. . .

سلامتی مهمونی که دختر گرفت. . .

سلامتی دوستایی که جمع شدن. . .

سلامتی شب و روزایی که سخت گذشت. . .

سلامتی دوستی که به دختر گفت اون حرفو به دروغ گفت از رو حسادت. . .

سلامتی دختری که با تمام وجود گریه کرد. . .

سلامتی تیغی که تیز بود. . .سلامتی رگ دست. . .

سلامتی دختری که خودکشی کرد. . .

سلامتی لحظه ای که به پسر خبر دادن . . .

سلامتی ملاقات تو بیمارستان. . .

سلامتی اون ۵ و ۶ دقیقه ی تنها با دختر. . .

سلامتی اون چشمای نیمه باز خیس. . .

سلامتی شرم دختر. . .سلامتی صبر پسر. . .

سلامتی قسمهایی که پسر به دختر داد تا فراموش کنه که زندگیش خراب نشه. . .

سلامتی قسم جون پسر. . .

سلامتی قبول کردن دختر. . .

سلامتی لحظه خداحافظی. . .

سلامتی چشمای خیس. . .سلامتی یه عمر تنهایی. . .

سلامتی حرفایی که نمیشد گفت ولی یه متن شد. . .

سلامتی خنده هایی کودکی که توی راه بود. . .

سلامتی دختری که مادر شد. . .

سلامتی پسری که حسرت پدر بودن تا ابد به دلش موند. . .

سلامتی هق هق هایی که پست شد تا دلی آروم شه. . .

سلامتی امشب. . .

سلامتی همه ی عاشقایی که هر گز به عشقشون نرسیدن

واز دور نگران یکی یه دونه شون بودن و با بغض با سکوتشون گفتن آهای غریبه

این که دستش توی دستای تویه همه دنیای منه

خیلی مراقبش باش. . .

شنبه 17 آبان 1393 14:41 |- Mohammad -|

ایـن روزهــا....
دروغ گفتــــن را خــــــوب یـاد گرفتــــــــــه ام
حــال مـ ــن خــــــــوب است
خــوبِ خــوب
فقـط زیــــاد تا قسمتــی هــــوای دلــ ــم طوفــــانی
همــراه با غبـــارهـای خستگـــــــــــــی ست
و فکـر مـی کنـــم
ایـن روزهـــا...
خــدا هـم از حـــرف هـای تکـــ ــراری مــ ــن خستـــه است
چـه حــس مشتـرکـــی داریــم مــ ــن و خـــدا
او...
از حــرف هـای تکـــ ـــراری مــن خستـــه است
و مـــن...
از تکـــ ــرار غـــــم انگیــز روزهــــایم...

سه شنبه 13 آبان 1393 14:41 |- Mohammad -|

از این تکرارساعتها

ازاین بیهوده بودن ها

ازاین بی تاب ماندنها

از این تردیدها

نیرنگها

شکها

خیانتها

از این رنگین کمان سرد آدمها

از این مرگ باورها و رویاها

پریشانم

دلم پرواز میخواهد

سه شنبه 13 آبان 1393 14:20 |- Mohammad -|

من وتو وقتی ڪنار هـم هستیم

 

قـشـنـگ ترین تـرڪیـب دنـیـاییم....

سه شنبه 13 آبان 1393 14:16 |- Mohammad -|

اون فکر کرد همه مث منن.. . رفت سراغ بقیه ......

 

 

✔ منم فکر کردم همه مث اونن خط کشیدم دور همه.....✘

سه شنبه 13 آبان 1393 14:0 |- Mohammad -|

خیانت...

 

حرفش را ساده گفت: من لایق تو نیستم

اما نمیدانم خواست لیاقت را به من یاد اوری کند

یا خیانت خودش را توجیح؟؟

جمعه 9 آبان 1393 12:44 |- Mohammad -|

نمی دانم آخر این دلتنگی ها به کجا خواهد رسید…

دنیا پــــــُر شده از قاصدکهایی که

راهشان را گم می کنند!!

نـــــــه میتوانی خبری دهی …

و نــــــــه خبری بگیری !

 

پنج شنبه 8 آبان 1393 18:33 |- Mohammad -|

خوبم …

باور کنید …؛

اشک ها را ریخته ام …

غصه ها را خورده ام …؛

نبودن ها را شمرده ام …؛

این روزها که می گذرد …

خالی ام …؛

خالی ام از خشم، دلتنگی، نفرت …؛

و حتی از عشق …!

خالی ام از احساس …

دو شنبه 5 آبان 1393 15:30 |- Mohammad -|

تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من …

چه جنونی …

چه نیازی …

چه غمی است …

یا نگاه تو ،که پر از عصمت راز …

بر من افتد چه عذاب و ستمی است …

دردم این نیست …

ولی …

دردم این است که من بی تو دگر …

از جهان دورم و بی خویشتنم …

تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم …

دو شنبه 5 آبان 1393 15:25 |- Mohammad -|

از دور…

تورا دوست دارم

بی هیچ عطری…

آغوشی…

لمسی…

و یا حتی بوسه ای.

تنها دوستت دارم. از دور…

دو شنبه 5 آبان 1393 15:17 |- Mohammad -|

دلــ ـــــم کــه میگیرد…

به خودم وعــ ــــده های روز خوب را میدهـــ ــم

از همــ ــان وعده های خوبــی که:

سالهــ ــــاست به امیــ ـــد رسیدنشان

تقویــ ــم را خط خطی میکنم…

پنج شنبه 3 مهر 1393 13:20 |- Mohammad -|

قامتم خم شده

دلــ ــــم گرفته …

حس عجیب تنهایی پاهایم را میلرزاند

خودت میدانی …

من به این نبودنت عادت ندارم

پنج شنبه 3 مهر 1393 13:19 |- Mohammad -|

هـمـیـشـه گـفـتـم :
آدم وﻗـﺘـﯽ ﭼـﻨـﺪﺗـﺎ ﻋﻄﺮ رو ﺑﻮ ﻣﯿﮑﻨﻪ دﯾـﮕـﻪ ﺷـﺎﻣﻪ اش ﺑـﻮی ﻋـﻄـﺮ ﺑـﻬـﺘـﺮ دﯾـﮕـﻪ ای رو ﺗـﺸـﺨـﯿﺺ ﻧـﻤـﯿﺪه .
.
.
.
آدﻣـﯽ ﮐـﻪ ﺑـﺎ ﺻـﺪ ﻧﻔـﺮ مـی پـره ﻫـﻢ دﯾـﮕـﻪ ﻋـﺸـﻖُ ﺗـﺸـﺨـﯿـﺺ ﻧـﻤـﯿـﺪه!!!

شنبه 8 شهريور 1393 20:31 |- Mohammad -|

چقَــدر زَجـرآوَر اَست اینکـِه...

تــو صـآحـِب آرزویـی بـآشـی کـِه

لـِذَت تـَعبـیـرَش بـَرآی دیگـَریست...

شنبه 8 شهريور 1393 20:23 |- Mohammad -|

درود بر غیــرت جــوونــی که با داداشـش کاهو میفــروشن پشــت ِ وانــت
تا خــرج خونواده 13 نفرشــونو دربـیارن و وقــتی بهــش میگن بزار
یه عکــس ازت بگــیریــم تا مــردم ببینن قهــرمانشــون داره چیکــار میکــنه
میگــه نه ! از زندگیــم راضـیم ، چون خــدا ازم راضــیه ...!!!

یک شنبه 26 مرداد 1393 21:41 |- Mohammad -|

بـچـﻪ ﮐـﻪ ﺑـﻮﺩﻡ ﻧـﻘـﺎﺷـﯽ ﻣـﯿـﮑـﺸـﯿـﺪﻡ
ﺑـﺰﺭﮔـﺘـﺮ ﺷـﺪﻡ ﺍﺯ ﻫـﯿـﺠـﺎﻥ ﺟـﯿـﻎ ﻣـﯿـﮑـﺸـﯿـﺪﻡ
ﻓـﻬـﻤـﯿـﺪﻡ ﭼـﻪ ﺧـﺒـﺮﻩ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑـﺮﻡ ، ﺩﺭﺩ ﮐـﺸـﯿـﺪﻡ
حـﺎﻻ ﺩﯾـﮕـﻪ ﻧـﻪ ﺩﺭﺩ ﻣـﯿـﮑـﺸـﻢ ﻧــﻪ ﺟـﯿـﻎ ﻧـﻪ ﻧـﻘــﺎﺷـﯽ !!!
قـلـیـون مـیـکـشـم...قـلــیـون !!!

یک شنبه 26 مرداد 1393 21:36 |- Mohammad -|

بچـــه کـــه بـــاشی …

از “نقـــاشی”هـــایتـــ هـــم …

مــی‌ تــواننــد بـــه روحیـــاتــ و درونیـــاتتــ پی ببــرنـــد ،

بـــزرگ کـــه مــی‌ شـــوی …

از حــرفهـــایتـــ هـــم نمــی‌ فهمنـــد تـــوی دلتــ چـــه خبـــر استــ !

دو شنبه 9 تير 1393 11:44 |- Mohammad -|

میدانم که مرا میبینی و به حال زارم غصه میخوری...

میدانم که راه را اشتباه آمده ام...

مرا به ظاهر غبارآلود دنیایی ام نبین ...

من گوشهایم از صدای بوق های ماشین های زمان سنگین شده ...

شاید هم ...

دست هایم را بگیر ...

بخاطر قلبی که با تمام زخم هایش تو را میخواندو عاشقانه برایت میتپد...

 
دو شنبه 26 خرداد 1393 1:26 |- Mohammad -|

نبودن هـــــــایت آنقـــــــدر زیاد شـــــــده اند
 
که هـــــــر رهگذری را شبیه تـــــــو می بینـــــــم !!
 
نمی دانـــــــم غریبه ها ” تـــــو ” شده اند
 
یا تو ” غریبـــــه ” ؟؟!!...
 
 
پنج شنبه 22 خرداد 1393 1:34 |- Mohammad -|

بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی …

دلت بگیره ولی دلگیری نکنی …

شاکی بشی ولی شکایت نکنی …

گریه کنی اما نزاری اشکات پیدا بشن …

خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری …

خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی …                   

  مثل الان من..

چهار شنبه 21 خرداد 1393 23:58 |- Mohammad -|

゜*顔、かわいい*゜ のデコメ絵文字آری از پشت کـــــــــوه آمـده ام...

چه می دانستم این ور کــــوه باید برای ثـروت، حـــــرام خورد؟!

برای عشـــــــق خیــــــــانــــــــت کرد

برای خــــــــوب دیـــــــده شدن دیــــــــگری را بـــــــد نشـــــــان داد

برای به عـــــرش رسیدن دیگری را به فـــــــرش کشاند

وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم....

می گویند: از پشــــــــت کــــــــوه آمـــــــــده!

ترجیح می دهم به پشـــــــت کـــــــــوه برگــــــردم و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن

گوسفندان از دست گرگ ها باشد،

تا اینکه این ور کـــــــــــــــوه باشم و گـــــــــــرگ!゜*顔、かわいい*゜ のデコメ絵文字

چهار شنبه 21 خرداد 1393 23:25 |- Mohammad -|

نمـے دونـــم ؟ چــهِ رمـــــزیه

لامــــصب بعضـــ-ـــیا بــه ِ آدم ؛ مـــیگـטּ "عــزیــزم"

انگار فحــــــش دادن ؛

ولی بعــــــضیا هــــــستـטּ بــﮧ آدم مـــــیگـטּ :

" دیــــوونـ " ،

انــــــــگار دنــیا رو بـه آدم دادن ...

چهار شنبه 21 خرداد 1393 23:3 |- Mohammad -|

باید به بعضیا گفت:ناراحت چی هستی؟؟؟
 
دنیا که به آخر نرسیده...
 
من نشد...یکی دیگه....تو که عادت داری!
 
چهار شنبه 21 خرداد 1393 23:0 |- Mohammad -|

دنیای تو رنگارنگ است
 
و دنیای منسیاه
 
ولی یه رنگیه من به همه ی دنیای تو می ارزد
 
بعـــــــــله
چهار شنبه 21 خرداد 1393 22:54 |- Mohammad -|

آقاے محترم....بـﮧ عشقت از سر مهربونے%E3%82%9C%2A%E3%81%8B%E3%82%8F%E3%81%84%نگو تولـﮧ سگ...!

خانم محترم..بـﮧ عشقت از سر مهربونے %E3%82%9C%2A%E3%81%8B%E3%82%8F%E3%81%84%نگو ڪره خر...!

هم توله سگ یـﮧ روز بزرگ میشـﮧ پاچـﮧ میگیره....[!][تصویر:  %E2%98%86%E3%81%B2%E3%81%92%E2%98%85_m.gif]

هم ڪره خر بالاخره يــﮧ روز خر میشــﮧ جفتڪ میـنـבازه...[!][تصویر:  %E2%98%86%E3%81%B2%E3%81%92%E2%98%85_m.gif]

چهار شنبه 21 خرداد 1393 22:51 |- Mohammad -|

افسانه هارو رها کن ….

دوری و دوستی کدام است؟؟

فاصله هایند که عشق را می بلعند !

من اگر نباشم دیگری جایم را پر میکند !!…

به همین سادگی …

چهار شنبه 21 خرداد 1393 21:27 |- Mohammad -|

شـــاید برایت عجیب ســت این همه آرامشـــم !

خــودمـــانی بگویــم ؛ …

به آخر که برسی ، دیگر فقط نـــگاه میکنــی . . .

چهار شنبه 21 خرداد 1393 21:25 |- Mohammad -|

من دیگه اون ادم قبلی نیستم و نخواهم شد......

تو هم دیگه جایی تو دل من نداری...

الکی به خودت زحمت نده...من با تو هیچ حرفی ندارم

همه چی تموم شده....دیگر حتی فکرتم عذابم میده صدات که نابودم میکنه...

بهم فکر نکن چون من دیگه بهت فکر نمیکنم.....مردی واسه من واسه همیشه مردی..

چهار شنبه 21 خرداد 1393 19:3 |- Mohammad -|

مات شدم …

از رفتنت !

هیچ میز ِ شطرنجی هم درمیان نبود …

این وسط فقط یک دل بود …

که دیگر نیست!

سه شنبه 20 خرداد 1393 12:44 |- Mohammad -|

من خوبـــــــم..!

عاشق نیستم..

فقط گاهـــی به یادش که می افتم،

دلم تنگــــ میشود…

این که عــــشق نیست…

هســــــــت…؟

یک شنبه 18 خرداد 1393 17:46 |- Mohammad -|

شک کرده بـودم کسی بین ماست !

حالا یقین دارم “مـن” بین دو نفر بودم !

چقدر تفاوت وجود داشت بین واقعیت و طرز فکر من!

یک شنبه 18 خرداد 1393 17:43 |- Mohammad -|

میگوینــد: بــاران کــه میزنــد …

بــوی ” خــاک “ بلنــد می شــود …

امــا …

اینجــا بــاران کــه میزنــد …

بــوی ” خاطــره ” بلنــد میشــود …!

یک شنبه 18 خرداد 1393 17:40 |- Mohammad -|

پســر : سـلـام عــزیـــزم، چطــورے؟
دختــر : سـلـام گلـــم، خیـلے بــد ..
پســر : چــرا؟ چے شــده؟
دختــر : بـایـد جـدا بشیـــم
پســر : چـــــــــرا ؟
دختــر: یــہ خـانـوادہ اے مـטּ رو پسنــدیــدטּ واســہ پســرشــون، خـانـوادہ منــم راضیــטּ ..
 الـانــم بـایــد ازت تشڪر ڪنــم بخـاطـر همـہ چیــز و بـایــد بــرم خــونـہ
 چــوטּ مـــادر پســرہ اومــدہ میخــواد مــטּ رو ببینــہ…
 پســر : اشڪات رو پــاڪ ڪــטּ…تــا بهتـــر جلــو چشــم بیـــاے…
 چــوטּ مــادرم نمیخــواد عــروسـش رو غمگیــטּ ببینــہ… !!
 امیــــــــدوارم ایــن روز بـــــــرای همـــه اتفـــــــــــاق بیفتــــــــــه,,,

یک شنبه 18 خرداد 1393 16:48 |- Mohammad -|

hischat

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد